بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

واکسن شش ماهگی

عزیز دل مامان یکشنبه با بابا سعید جون رفتیم مرکز بهداشت تا  تو واکسن شش ماهگی رو

بزنی ...من و بابا طبق معمول کلی برا واکسنت از روز قبل استرس گرفته بودیم و من

طبق معمول همیشه شب قبل از واکسنت تا صبح خوابم نبرد وتو مرکز بهداشت هم

داشتیم در مورد اینکه  ایا واقعا  غیر از فرو کردن سوزن تو  پاهای کوچولوی بچه ها راه

دیگه ای برا تلقیح واکسن  کشف نمیشه  با بابا صحبت میکردیم   که متوجه شدیم تو

داری با پسر کوچولوی شش ساله ای که کنارمون نشسته بود بازی میکنی  و براش

میخندی ....

اون روز ما صبح خیلی زود ساعت هفت  از خونه اومدیم بیرون تا مثل دفعه قبل  به

  شلوغی مرکز بهداشت نخوریم و مجبور نشیم واکسن نزده برگردیم خونه من که فکر

میکردم الان برسیم اونجا هنوز کسی نیومده و  کلی بهمون میخندن که چرا  صبح خروس خون اومدیم

ولی وقتی رسیدیم با یه عالمه کوچولو همراه مامان و باباهاشون مواجه شدیم  که من

اخرش نفهمیدم  ساعت چند از خواب بیدارشدن که اینقدر زود رسیدن اونجا ... خلاصه

اولین نفری که رفت برا واکسن با شجاعت تمام واکسن زد و اصلا گریه نکرد و بابا سعید

اونو به اولین پنالتی فوتبال تشبیه کرد که باعث روحیه گرفتن بقیه میشه ودر کمال ناباوری

  دیدم که همه بچه هایی که بعد از اون واکسن زدن هیچ کدوم گریه نکردن و با غرور و

لبخند از اتاق بیرون می اومدن ولی  یکی از دختر بچه ها که ظاهرا خیلی میترسید اینقدر

جییییییییییغ کشید که دونفری که بعد از اون بودن هم برا واکسن گریه کردن ....خلاصه

نوبت ما شد و  تو اول برا قد و وزن چک شدی که خدا رو شکر وزنت ۹ کیلو و قدت هم

۷۲ بود و همه چیز خوب بود برا واکسن هم تو بغل بابا بودی فقط یه کوچولو گریه کردی و

خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی  منم زیاد بهت دارو ندادم فقط یک بار قبل از واکسن و یک

بار هم ۶ ساعت بعد از واکسن  وتا شب هم خیلی  خوب خوابیدی ولی شب احساس

 کردم بدنت یکمی گرم تر از معموله   البته درجه حرارت بدنت ۳۷.۷ بود ولی من و بابا یکمی پاشویه ات

کردیم و زودی  خنک شدی ولی من بازم تا صبح برا اطمینان بیدار موندم که خدایی نکرده

یه وقت  تب نکنی  عزیز مامان


نظرات 2 + ارسال نظر
Manijeh سه‌شنبه 15 تیر 1389 ساعت 01:27 http://manijhe.blogsky.com/

درودهای فراوان به مدیر مسئول وبلاگ:
همکار عزیز، وبلاگ با ارزشمند، مفید و خوبی ایجاد کرده اید. مقاله مارکسیسم ویرانگر و در خدمت استعمارگران غرب، به روز گردیده، شما را به بازدید از وبلاگ عشق من ایران دعوت می کنم0 از نقدهای خوبتان دریغ نورزید با تشکر منیژه اسکوئی

امیر دهنوی سه‌شنبه 15 تیر 1389 ساعت 02:13 http://www.linknegar.com

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید . از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه البته این فقط یه پیشنهاده. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و متاسفانه عضویت تان رو ملغی می کنه که این واقعا برای ما ناراحت کننده هست که دوستی مثل شما رو از دست بدیم. نکته آخر این که اگر به مشکلی برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد