بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

تولدت مبارک عشق کوچولوی من


تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر!

مادر شدم او پاره جان شد،خدا را شکر

شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من

لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر

من باغبان تازه کاری بودم اما او

یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر

او آمد و باران رحمت با خودش آورد


گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر

سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم

شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر

مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است

دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!!


تولدت مبارک عشق کوچولوی من ..... ان شا الله 120 سال سالم و شاد در کنار عزیزانت زندگی کنی همه ی وجود مادر











وروجک خلاق وخرابکار

با کارهای عجیب و خلاقانه ای  که انجام میدی نمیدونم باید خوشحال باشم بخاطر فکرت یا ناراحت از خرابکاری های  انجام

شده 



کتاب

عزیز کوچولوی من  شدیدا به کتاب علاقه داری و فوق العاده از دیدن و خوندن و ورق زدن و بازی کردن با کتاب لذت میبری طوری که روزانه   بیشتر از 10 الی 20 کتاب رو باید  برات بخونیم ..خدا رو شکر که پاره نمیکنی کتاب ها رو و برات تکراری نمیشن وگرنه  حتما ورشکست  میشدیم

عزیزدل مامان خیلی خوشحالم که این علاقه رو تونستم بوجود بیارم و امیدوارم که همیشگی باشه 

کارگاه های آموزشی

تصمیم گرفتم یه سری شبه کارگاه آموزشی برات توی خونه بوجود بیارم و هر چیزی که لازمه  یاد بگیری رو خودم توی خونه بهت آموزش بدم..

فقط نگران تنهاییت و اینکه دوست هم سنی نداری هستم   


دنبال یه راه حل هستم ..حتی به مهد هم فکر کردم!

سوالات فیلسوفانه!!

 این روزها همش مشغول پرسیدن سوال های سخت هستی  و علاقه عجیبی به دونستن در مورد خدا  پیدا کردی! اینکه خدا کیه؟ خدا کجاست؟ چرا نمیتونیم ببینیمش ؟؟و...هزار تا سوال جورواجور و عجیب در مورد آدم ها و زمین و آسمون و...


اصلا انتظار نداشتم به این زودی مجبور به جواب دادن این جور سوال ها بشم 

نقاشی های پیکاسو کوچولو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اولین نقاشی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پارک محله

چند روزیه که میبریمت یه پارک نزدیک خونمون ...

روز اول که رفتیم اونجا اصلا بازی نکردی و همش دور و بر ادم بزرگا بودی ..

بهت میگفتم مامان برو سرسره ..

میگفتی نه ! سرسره دوست ندارم ..

خلاصه نه تو استخر توپ رفتی نه سرسره نه تاب و نه تخته پرش و نه هییییییییچ بازی دیگه ای ...

خدا میدونه چقدر از این موضوع ترسیده بودم ! اخه مدام اطرافیان میگفتن که شما هزار ماشالله چقدر عاقل تر از سنتون رفتار میکنید و چقدر بزرگونه  برخورد میکنی ..منم ترسیده بودم که نکنه  دیگه از بازی کردن خوشتون نیاد و فقط با بزرگترا  باشید ..نگران بودم نکنه دیگه بچگی نکنید و نکنه کودکی من برای شما هم تکرار بشه...

تا اینکه چند روز پشت سر هم از بازی با بچه ها  و وسایل بازی گفتم براتون و اینکه چقدر خوش میگذره  با اونا و چقدر میخندیم و عالیه و کلی با هم با چشم بسته تصویر سازی کردیم و خندیدیم و فکر کردیم  که داریم با هم میپریم تو استخر توپ یا  از سرسره سرررررررررررمیخوریم پایین و میخندیم ..اینقدر گفتم و اینقدر هر شب بردمتون پارک تا بالاخره تو هم از بازی با بچه ها و وسایل خوشت اومد دوباااااااره خدا رو شکر

هفته مادر مباااااااااارک

امسال روز مادر تو و بابا سعید حسابی منو سورپریز کردین 


صبح زود  وقتی من خواب بودم با هم رفتین خرید و  یه کادو و کیک و  گل و کارت پستال تبریک خریدین و  اومدید منو بیدار کردید و کلی شادم کردید ..خیلی دووووووووووستون دارم خیلیییییییییییی 

عاقل و مهربون و با اخلاق

الهی مادر فدای مهربونی هات بشه عزیز دلممممممم 

این روزا  خیلی عاطفی و مهربون تر شدی و همیشه  میای بغلمون  میکنی و با محبت میبوسیمون و  کلی هم آداب معاشرت یاد گرفتی و رفتار هات از حالت بچگونه به بزرگونه تغییر کرده هزارماشالله