بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

موفقیت ها

این روزها مشغول یاد گرفتن زبان هستی نفس مامان .....برات یه دی وی دی اموزش زبان گرفتم که  خدا رو شکر برخلاف تصورم  که فکر میکردم مثل تی وی علاقه  نداشته باشی به دیدنش برعکس عاشقش شدی و هر وقت برات بزارمش با علاقه و دقت خیلی زیاد تماشا میکنی و خیلی عالی و زود  تکرار میکنی .. اینقدر که من و بابا و خاله دایی ها و... رو متعجب کردی ..هزار ماشالله خیلی قشنگ  یاد میگیری  و خیلی قشنگ تر و بامزه تر و با لهجه ی عالی تلفظ میکنی .

 یه روز من و شما با هم رفتیم کتاب سرای زبان که برا  شما چند تا کتاب و پوستر و سی دی اموزشی بگیرم .....وقتی وارد شدی  به خاطر اینکه اطرافت پر بود از کتاب ها انگلیسی و سی دی و پوستر و اسباب بازی انگلیسی یک دفعه بدون اینکه متوجه ما باشی  شروع کردی با خودت خوندن حروف الفبای انگلیسی و  بلغور کردن کلمات درست و غلط زبان ..اونقدر که قیافه ی  فروشنده  از تعجب دیدنی شده بود 

باورش نمیشد شما دوسال و نیمه باشی و اینقدر خوب صحبت کنی و ادرس یه زبانکده رو به من داد و گفتند که حتما شما رو کلاس ببرم ..و گفتند که حیفه با این همه هوش و استعداد و علاقه  به صورت جدی اموزش نبینی .....ولی نظر من کاملا برعکس بود و گفتم اصلا دلم نمیخواد به این زودی اموزش شما جدی بشه و از حالا بخوام  بفرستمتون کلاس و... 

بیشتر ترجیح میدم خودم توی خونه بهت اموزش بدم همراه با بازی ..تا هم لذت ببری وهم یاد بگیری 

عکس های تولد

بالاخره دوربین درست شد و تونستم عکسای تولد  رو بذارم البته میدونم کیفیت عکسا خیلی بده ولی متاسفانه کاریش نمیشه کرد

 راستی به خاطر کوچیک بودن خونمون و زیاد بودن مهمونا بابا سعید گفتن که نمیشه تولد خونه ی خودمون باشه  و به خاطر ترافیک شدید مهمونی ها و تولد ها و عروسی و نامزدی بعد از ماه محرم و صفر نوبت  به ما نمیدادن که جشن بگیریم ولی بالاخره موفق شدیم تولد رو تو دو سال و دوماه و دو روزگیت بگیریم  انشالله همیشه سالم و شاد  موفق باشی و صد سالگیت رو جشن بگیریم  عزیز دل مامان









وکیک خرگوشی من که با اینکه برا تزیینش اصلا زمان نداشتم اما همه خوششون اومد و میگفتن مزه اش هم عالی شده بود


بیسکوییت های خوشمزه ی خرگوشی که البته عجله ای درست کردم ولی درکل خوب بودن



 

و پفک های هویجی که بچه ها خیلی خوششون اومد                                                          



این هم لیوان های که برای بچه ها درست کرده بودم                                                              

و قند های هویجی و خرگوشی که خیلی درست کرده بودم ولی فقط همین یه عکس بد رو داشتم 


این هم مداد های هویجی شکل برای بچه ها                                                                        


و باز هم بیسکوییت  البته از نوع هویجی




این هم تزیین کارد و چنگال بود 



همین طور تزیین سبدشون که اونم هویجی بود




ماسک های بچه ها  که خیلی دوسشون داشتم



و این هم عکس بادکنک هویجیم بود که  چندتا از بادکنک هاش حین باد کردن ترکید و به اون خوشکلی که میخواستم نشد




اینم دو مدل تزیین نی نوشابه برای بچه ها




این گوش ها رو هم  به تعداد بچه ها درست کردم و  سرشون میذاشتم






اینم خرگوش های بامزه ی من  که شکل عدد دو بودن




اینم کاور دستمال کاغذی










اینم لباسی بود که برا دوختنش خیلی وقت گذاشتم  اما چون شب تولد هوا  خیلی گرم بود ترجیح دادم تنت نکنم  که اذیت نشی  و عکسی ازش نگرفتم ولی این عکس نصفه کاره اش رو حین پرو اولیه گرفته بودم  که بعد  خیلی تغییرات دادم ولی هنوز فرصت نکردم  تنت کنم و عکس بگیرم انشالله تو اولین فرصت این کارو میکنم





این هم برگه ی یادگاری بود











nbsp; text-align: justify; direction: rtl; nbsp; p style=p style=p align= text-align: justify; direction: rtl; text-align: left; direction: rtl; br /

من دیگه بزرگ شدم

عزیز دل مامان  سه روزی میشه که دیگه شیر نمیخوری وبرای خودت مردی شدی هزار ماشالله

اگه فرصت کنم میام و کامل مینویسم

سفر درون استانی

اینم عکس های سفر چند روز پیش که رفته بودیم



















جوجه کوچولو

اینم چند تا عکس از جوجه خروس من

این لباس رو چند روز پیش برا رفتن به تولد مهدی (پسر عموت) برات دوختم

خیلی دوسش داری و وقتی می پوشم تنت کلی ذوق میکنی و از جلوی اینه رد نمیشی و با دستات شروع میکنی به بال زدن


بهت میگم :جوجه کوچولو کوچول موچولو  میای با من بازی کنی ؟

تو هم خیلی ناز میگی : نه که نی می یام ..نه که نی می یام!

الهی قربونت بشم عزیز مامان جوجه کوچولوی من







بازی

بازی کلاغ پر رو یاد گرفتی و میشینی یه گوشه و میگی کلال پرررررررر...گنجیشک پررررررررر جوجه پرررررررررر

 

همینطور بازی گل یا پوچ رو که خیییییلی خوشکل وبامزه انجامش میدی و خیلی دوسش داری 

 

جدیدا با خمیر بازی خونگی که برات درست کردم هم خیلی سرگرم میشی  ولی بیشتر عاشق اینی که من برات باهاش گل  مار  گربه  توپ و شکل های دیگه  درست کنم
 

اب بازی هم که بازی ثابتمونه  اخه من سعی میکنم زیاد کولر روشن نکنم واسه همین اب بازی تو این هوا حسابی میچسبهههههههههه و تو هم با یه عالمه اسباب بازی که برات تو وان میریزم  انقدر سرگرم میشی که تا واقعا خسته نشی حاضر نمیشی بیرون بیای 

 مهارتت تو پر و خالی کردن هم خیلی خوب شده

یکی دیگه از بازی هایی که دوست داری هم سایه بازی یه 

 و همینطور بازی تو تاریکی و حدس زدن جای چشم و بینی و مو و گوش و بقیه اجزای صورت من بدون اینکه ببینیشون  ! انقدر ذوق میکنی وقتی درست دست میزنی و تو تاریکی پیداشون میکنی


لگو وبرج سازی و نقاشی و فوتبال و دومینو (که بازی های مخصوص شما و بابا هستن )


و دوچرخه سواری وبازی با عروسک ها و ماشین ها و موتورهات هم بازی های دیگه ایه که خیلی دوست داری




 



فقط یه مادر میتونه قیافه ی منو حین دیدن این کار تصور کنه  اینجا مامان صدام کرد که:

بدو بیا گل پسرتو ببین

وقتی اومدم و دیدم اینجوری پریدی پشت دوچرخه و خاله شکیبا رو مجبور کردی دور حیاط دورت بده دهنم از تعجب باز موند اخه وروجک مامان بخدا خطرناکه ! نکن از این کارا مادر من قلبم ضعیفه


عروسی

خدا رو شکر این چند وقته همش جشن و عروسی و مهمونی دعوت بودیم و 

شما هم برخلاف تصور من که فکر میکردم تو عروسی ها اذیت بشی کلی حال کردی و از اول تا اخر جشن رو در حال رقصیدن بودی  طوری که همه عروس دوماد رها میکردن و تو رو نگاه میکردن و ازت عکس میگرفتن عزیز دلم 

هر کسی بهت میگفت بیا با من برقص فوری و از خدا خواسته میدوی سمتش و چنان میرقصیدی که انگار  تو خونه همش در حال تمرین رقصی !من موندم از کجا یاد گرفتی انقدر خوشکل برقصی ؟! اخه ما تو خونه نه ماهواره داریم  و نه سی دی اهنگ  میذاریم و نه حتی خودمون اهل رقصیم! 

 

خلاصه که حسابی رقاصی عشققققق مامان

این عکس ها مربوط به عروسی یه دایی مامان هستش  که رفته بودیم شهرستان


طاها و بابابزرگ جون

 

از فردای عروسی رفتن هم هر روز بدون استثنا حداقل  یه بار بهم میگی : مامان پاشو لباس بپوشیم بریم عروسی!  

الهییییی من فدااااااااات بشم که اینقدر خوشت اومده از جشن عزیز دلم

عزیزم دوستت دارم

این روزا یاد گرفتی بگی عزیزم دوستت دارم  

 

و مدام میای پیش منو و بابا و  بغلمون میکنی یا لپت رو به صورتمون میچسبونی و میگی عزیزم دوست دارم   

فقط خدا میدونه چه حالی بهمون دست میده وقتی اینجوری ابراز احساسات میکنی  

اگه اون وسط از اون بوس های صدا دار بامزه هم بکنی که دیگه واقعا ضعف میریم براتتتتتتتتتت  

 

صبح ها که از خواب پا میشی میبوسیم و میگی ماما عزیزم پاشو  نوم بده غذا بده صوبونه بده اب بده  و اون لحظه ای که میگی عزیزم دووووستتتتتتتتت دارممممم اگه تو هفت دل خواب هم باشم از جا میپرم و بغلت میکنم و قربون صدقه ات میرم نفسممممممممممم 

 

وقتی حرفمو گوش ندی یا کار اشتباهی انجام بدی و من ناراحت بشم و ادای گریه رو دربیارم فوری میای بغلم میکنی و میبوسیم و میگی ماما گریه نکن  ببشید (ببخشید) عزیزم گریه نکن  

خدایا اون لحظه اگه هزار بار هم ببوسمت سیر نمیشم همه ی وجودم 

البته گاهی هم که نمیخوای حرفمونو گوش کنی تا میبینی ناراحت شدیم خودت زودتر میگی نه نه گریه کن گریه کن!یعنی میخوام کار خودمو بکنم !قیافه ی ما اون موقع دیدنی یه هرچند فقط در حد حرفه و اصلا دل نازکت طاقت دیدن ناراحتیمون رو نداره نفس مامان

 

جدیدا یاد گرفتی به هر کسی که میرسی بلند سلام میدی و دستت رو دراز میکنی و صورتت رو جلو میاری که ببوسنت (بوس زوری

 

وقتی چیزی میخوای بدی دستمون خییییییییلی خوشکل میگی: بفمایید (بفرمایید) 

 

و وقتی چیزی میدیم دستت خیلی خووووووووووشکل تر میگی :میسی عزیزم  

 

از خدا میخوام همیشه تنت سالم و دلت شااااااااد باشه  ان شالله عشق مامان