بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

سفر

این هم عکس های مربوط به سفر فوق العاده ی درون استانی  ما





































پیشرفت

سلام کوچولوی نازم

ایکاش حافظه ام اونقدر قوی بود که هیچ وقت کارا و شیرین زبونی ها و هنرنمایی هات رو فراموش نمیکردم اما حیف که اصلا حافظه ی خوبی ندارم ولی بازم خدا رو هزار مرتبه شکر که اینجا هست که بتونم خاطرات تو رو توش ثبت کنم تا هیچ وقت یادم نره و بعدا بتونم برات تعریفشون کنم

عزیز دل مامان این روزا  با سرعت نور در حال یادگیری هستی و ماشالله هر روز به طرز باور نکردنی  تو فهم و درکت از دنیای اطراف و همینطور توی حرف زدن پیشرفت میکنی کوچولوی زرنگ مامان

هر روز ساعت ها با هم بازی میکنیم و تو همین بازی کردن ها چیزایی که یاد گرفتی رو بهم نشون میدی 

انگار متوجه شدی که تولدت نزدیکه اخه این روزا همش برا خودت دست میزنی و شعر تولدت مبارک رو با لحن خیییییییییییلی خوشکلی میخونی و از ما هم میخوای همراهیت کنیم

تولد  تولد  تولدت  مبالک     مبالک مبالک تولدت مبالک ایشالا


(جالبه این ایشالایی که من برات میگفتم رو هم یاد گرفتی قربونت بشم)

 

البته وقتی ما درحال خوندن شعر هستیم تو همزمان شروع به نی نای نای کردن هم میکنی و یه عالمه ذوق میکنی و ما رو هم ذوق کش میکنی با این کارات ..فدااااااااااااااااااااااات بشم منننننننن

دیگه وقتی میخوای دستشویی کنی فوری منو صدا میکنی و اعلام میکنی که چی داری اونوقت بدو بدو با هم میریم دستشویی و خودت روی سنگ توالت ایرانی میشینی و کارت رو میکنی اینقدر سریع یاد گرفتی که من حتی فرصت نکردم  برات توالت فرنگی مخصوص کوچولوها بگیرم





تغییر

سلام اقا طاهای من

 میخوام  بگم که چقدر دوستت دارم و تمام سعی و تلاشم رو میکنم تا به بهترین نحو تربیت بشی

عشق مادر  همه ی آرزومه که همینطور که تا حالا عالی بودی و همه ی مراحل رشد و یادگیریت زودتر از سنت بوده در اینده هم این روند ادامه داشته باشه و همیشه چند قدم جلوتر و بهتر از اونی که باید باشی

خدا رو شکر تا الان کاملا مستقل و اجتماعی بار اومدی  و حتی بعضی کارای خودت و ما رو هم انجام میدی


دیگه کاملا به حرف زدن مسلط شدی و میتونی منظورت رو حتی به غریبه ها هم بفهمونی و دایره ی واژگانت خیلی بیشتر از اونی شده که تو این سن باید باشه حتی خیلی خوب از افعال تو جمله هات استفاده میکنی

فوق العاده  شجاع عاقل مهربون و دلسوز و عاطفی هستی و عاشق اینی که تو کارا به ما کمک کنی 

هزار ماشاالله  از نظر جسمی هم  قوی هستی و اصلا  سوسول و نازک نارنجی نیستی و بیخود گریه زاری و بهونه گیری نمیکنی گاهی چنان ضربه های بدی میخوری که من جای تو گریه ام میگیره اما خدا رو شکر تو فقط به یه اوخ گفتن اکتفا میکنی و همه رو تعجب زده میکنی!

 فوق العاده باهوش و شادابی و این همی  خواسته ی من به عنوان یک مادره  

عاشق بازی کردن هستی و ما تا جایی که بتونیم باهات بازی میکنیم و همیشه بهترین سرگرمیها رو که باعث تقویت هوش و جسمت میشن برات انتخاب میکنیم

هر روز همراه مامان و بابا نماز میخونی (البته به سبک خودت) و هر روز تو کارای خونه به من کمک میکنی و هر چیزی که بخوام رو برام میاری و یا جابجا میکنی ..

میدونی که نباید به وسایل خطرناک دست بزنی و مثلا اگه برا امتحان بهت بگیم طاها چاقو میخوای دستتو جلوی صورتت تکون میدی و  تند تند میگی نه نه اصلا  خطناکه  خطناکه


یه عالمه شعرهای جدید یاد گرفتی ..دیگه شعر جوجه طلایی رو خیلی خوب وکامل میخونی

همینطور شعر می می نی رو :

می می نی ..کجا بره تولد ..یه تاج زلد خوشکل ..گذاشته رو سر خود

  می می نی انگار  .. تو فکر خوردنی ها ..اب افتاده زبونش بلای بستنی هااا


شعر عمو زنجیر باف رو هم با هم میخونیم و تو فقط بینش کلماتی رو که بلدی هم خوانی میکنی



همینطور شعر: گنجیشک لالا     سنجاب لالا امد     دوباله مهتاب لالا  

و شعرگل گل  گل اومد کدوم گل    همون که رنگارنگه برای شاپرک ها یه خونه ی قشنگه

 

عاشق شعر شلمرودی و هر روز از من میخوای که برات بذارمش همینطور شعر الفبای انگلیسی که دیگه تقریبا یادش گرفتی و خوب میخونیش

فعلا بدلیل حافظه نداشتگی فقط همینا یادمه


روز پدر مباااااااااارک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گزارش پارک

سلام عزیز دل مامان

منو ببخش این چند وقته کمتر فرصت میکنم به وبلاگت سر بزنم 

الان هم اومد عکسای چند باری که پارک بردیمت رو بذارم ..تو قند عسل مامان

عاشق پارک هستی 

البته یه سرگرمی جدید هم پیدا کردی و اون هم سوارکاریه

بار اول فقط میخواستیم از نزدیک اسب رو نشونت بدیم و بعدش تو خواستی بهش دست بزنی و بعد که خوشت اومد گفتیم یه عکس یادگاری هم بگیرم ازت ..و بعد دیگه این تو بودی که از اسب پایین نمی اومدی و ما هم اجازه دادیم که سوارکاری کنی و تا حالا یه چند باری برا اسب سواری رفتیم پارک ساحلی

























روز مادر مبااااااااااارک



                                          بهشت در دستان مادرم بود

                    

                        وقتی من به دنیا آمدم، مادرم آن را زمین گذاشت تا مرا در آغوش بگیرد

                                                              

                                                             از آن زمان بهشت زیر پای اوست


سلام عزیز مامان

امروز روز مادر بود  خیلی بهمون خوش گذشت و من خیلی خوشحالم


تو این روز اول از همه باید از مادر مهربون و عزیزتر از جونم تشکر کنم بابت همه زحمتهایی  که برای من کشیده و تا عمر دارم نمیتونم جبران مهربونیهاش رو بکنم


بعد از اون باید از تو ..بهترین پسر دنیا..طاها جون خودم تشکر کنم که با وجودت لذت مادر شدن رو به من چشوندی الهی که فدات بشم پسر اروم و مهربون وباهوش مادر


و بعد از اون هم باید ازمهربون ترین و بهترین مرد دنیا که همیشه با مهربونی هاش منو شرمنده ی خودش میکنه تشکر کنم..سعید جونم خیلی عاشقتم


این قشنگترین دسته گل دنیا ازطرف بهترین همسر دنیاست


این عطر و ساعت  D&Gرو هم بابا سعید به عنوان هدیه روز زن خریدن البته همراه با یه کارت خیلی خوشکل  که ازش عکس ندارم


راستی پسرم من عاشق بوی عطرای مردونه ام .تو هم خواستی برا مامان عطر بگیری یادت باشه

پ ن:تو این پست قبلا عکسای خونوادگی که تو روز مادر گرفتیم بود که فقط میخواستم بابا جونم که درحال حاضر از ما دوره ببینه ..که حذف شدن و رمز هم برداشته شد ..از دوستای خوبم که همیشه به من و طاها سر میزنن معذرت میخوام








اولین شعر

دیشب داشتم عکسای پست قبلی وبلاگت رو اضافه میکردم   

و تو و بابا هم تو پذیرایی مشغول بازی بودین و بابا سعید جون داشت برات شعر تاب تاب عباسی رو میخوندو رو دستهاش تابت میداد .تو هم حسابی خوشت اومده بود و میخندیدی 

یکدفعه دیدم قند عسلم هم شروع کرد همراه با بابا جون خوندن : تاب تاب اباسی تاب تاب اباسی تودا ددو دداسی  

 

باورم نمیشد داشتی بلند بلند شعر میخوندی

نمیدونی چقدر از شنیدنش لذت بردم و قربون صدقه ات رفتم  .

درسته اخرش رو خوب نمیگفتی ولی واقعا همین هم برا من و بابا کلی لذت داشت      

فکر کنم تا وقتی خودت انشالله بچه دار بشی  فقط بفهمی من چی میگم


از ذوقم سریع پریدم  دوربین رو برداشتم تا مثل همیشه همه ی اولین کارهات رو برات ثبت کنم و حالا اولین شعری که خوندی رو هم برات ثبت کردم تا بعدا از دیدن و شنیدنش لذت ببری نفس مامان


اینجا هم امامزاده عبدالله هست که قبلا فرصت نکرده بودم عکس هاشو بذارم





اینم عینکی که خیلی دوسش داری





جدیدا عاشق این دوچرخه ی قدیمی شدی 











پارک


دیشب من و تو وبابایی با هم رفتیم پارک و رستوران و حسابی بهت خوش گذشت

            


یه عالمه اردک دیدی و بهشون غذا دادی


با قایق رفتیم وسط دریاچه پیش اردک ها و تو با دیدنشون ذوق میکردی


و دست میزدی و دستاتو بالا و پایین میبردی                   




توی رستوران هم خیلی آقا بودی و خدا رو شکر  اذیت نکردی و حسابی هم سوپ خوردیconnie_feedbaby.gif  (کلا از مزه سوپ این رستورانه خیلی خوشت میاد)

فقط اخرش دیگه خسته شده بودی

و مرتب میگفتی پاااشو پاااااشو بیریم بیریم اردک اردک اردک اردک...   

و ما هم دوباره بردیمت پیش اردک ها

 



برای خودت تنهایی توی پارک میچرخیدی و به همه سوراخ سمبه ها سرک میکشیدی           

حتی از سطل زباله هم نگذشتی و میخوستی توشو ببینی متفکر  

که شانس اوردیم بابا بهت رسید و کمکت کرد 

و نذاشت  بهش دست بزنی

 بیشتر از همه عاشق سرسره بازی هستی و انقدر بازی کردی تا خوابت گرفت

طوری که وقتی بابا سعید بغلت کرد  چشمات روی هم میرفت و سرت خم میشد رو

شونه بابا و دوباره بیدار میشدی و مقاوت میکردی که نخوابی کلی قیافت خنده دار شده بود نفسم 


                           

سعی میکنم فردا عکسایی که گرفتیم رو هم اضافه کنم

پ ن :عکس ها هم اضافه شد


تاتا عشق مامان و بابا


سلام عزیز دل مامان 


این روزا مدام در حال تغییر رفتاری و هر روز شیرین تر و خواستنی تر از قبل میشی طوری که وقتی خواب هستی هم دلتنگت میشیم

 

دیگه از نوزادی  به خردسالی وارد شدی و این کاملا توی رفتارهات مشخصه  خیلی نسبت به قبل مستقل تر شدی و  گاهی میخوای که تنهایی غذا بخوری و تا قاشق دست خودت نباشه غذا نمیخوری و لیوان اب رو هم حتما خودت بتنهایی باید بگیری و سر بکشی   


خییییییلی هم اجتماعی تر از قبل شدی و وقتی پارک میریم همش مشغول بازی با بچه ها و حتی بزرگتر ها میشی .و حسابی خودتو تو دل همه جا میکنی.    


خیلی با غریبه ها احساس راحتی میکنی و  میری پیششون و کنارشون میشینی و این منو بابا هستیم که دورادور مراقبت هستیم و دلمون شور میزنه که زیاد با ادم هایی که نمیشناسی رابطه نداشته باشی ولی چون از این رفتارهات و اینکه ترسو و خجالتی نیستی خوشحالیم سعی میکنیم زیاد مانعت نباشیم.


  

توی حرف زدن هم هزار ماشالله پیشرفتت خیلی خوبه و دیگه تقریبا  هرچیزی که میشنوی رو تکرار میکنی و جمله های دوکلمه ای و گاهی سه کلمه ای میگی مثلا همین امروز بود که رفتی پشت مبل که توپت رو بیاری ولی گیر کردی و بلند بلند میگفتی :

من گیر کرد .....من گیر کرد....

و من و بابا سعید هم که از خنده غش کرده بودیم اومدیم نجاتت دادیم.


 

من و بابا عاشق ممنون گفتن هات شدیم که محاله یادت بره و وقتی هم چیزی به من و بابا میدی اگه یادمون نباشه بگیم ممنون خودت قبل از ما میگی :منون منون        

    

کلمه هایی که میگی خیلی زیادن ولی اونایی که الان خاطرم هست رو مینویسم:


تنگال -چنگال

تمپایی- دمپایی

کولل-کولر 

میدی-مهدی

بینی

ابرو

دست

پا

بله

خاله

بسه

پاشو

دودوتا

سه

بسه

هاپو

گوش(گوخ) «ش» رو نمیتونی تلفظ کنی هنوز

                                                                                     

بابا نیست (وقتی بابا قایم میشه)

بابا سید(بابا سعید...وقتی بابا از در میاد تو بلند اسمشو میگی و ذوووووق میکنی )        


                        تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری 
ششم www.pichak.net کلیک کنید


بابا رفت(وقتی بابا میره سر کار)


بهت میگیم اسمت چیه؟....میگی :تاتا ....البته صداتو کلفت و مردونه میکنی

 

وقتی میگم مامان دست نزن...انگشت اشاره اتو میاری جلوی صورتت    و میگی :دس نزن و میخندی

یک روز که برده بودمت حموم   یا بقول خودت اب بازی(آب باسی) بعد از اب بازی که بابا سعید اومد تو رو ببره بهش گفتم زود حوله رو بپیچ دورش یخ کرد

اونوقت تو هم با زبون شیرینت در حالی که سردت بود گفتی: یخ کرد یخ کرد


خیلی خیلی شیرین و بامزه بودی عسل مامان

وقتی من دست بابا رو میگیرم زودی میای و تو هم دستش رو محکم بغل میکنی و میگی: بابا منه ...   بابا منه ....نمیدونی وقتی اینجوری میگی چه عشقی میکنیم

و همینطور اگه بابا بگه  مامان منه.. زودی میای منو بغل میکنی و میگی ماما منه ..ماما منه ..الهییییییییییییی فداااااات بشم  همه ی وجود مامان

 

و جدیدا به دایی میگی داتی  با اینکه قبلا درست میگفتی و وقتی من میگم دایی منه  زودی میپری دایی رو بغل میبکنی و میگی داتی منه ..داتی منه و اونموقع هست که دایی از ذوقش محکم بغلت میکنه وحسااابی ماچ ماچیت میکنه


وقتی هم از آب بازی توی حمام خسته میشی میگی: آب باسی بسه..آب باسی بسسسسسسسسه  و از تو وان بلند میشی و میری سمت در حموم


ودیگه اینکه یه پسر عموی جدید هم به اسم حسین پیدا کردی که 16 فروردین امسال بدنیا اومده اینم عکس حسین کوچولو










عکس

سلام عزیز مامان
بلاخره فرصت کردم بیام و عکس لباس خرگوشی که برات دوختم و یه عالمه عکس دیگه رو توی وبلاگت بذارم

اینم عکس سفره هفت سین امسالمون بود که البته خیلی عجله ای همون شب سال تحویل درستش کردم ..













اینم پسر نازمون در حال رانندگی واقعا پسرا از همون بچگی عاشق ماشین و رانندگی هستن



اینم ورودیه شهر مادربزرگ مادری







و البته یه تولد کوچمولوی خونوادگی هم برا خاله شکیبا جون گرفتیم که کیکش هم دستپخت خودم بود و خدا رو شکر خاله جون خیلییییییییی خوشش اومده بود ازش

به عنوان کار اول و هول هولکی بد نشده بود ..کلا جدیدا کارای مامانت همه هول هولکی میشن





اینم نفس مامان در حال بازی



اینم چندتا عکس که   برات درست کردم 







البته هنوز یه عالمه عکس دیگه مونده که سعی میکنم اونا رو هم زودی اضافه کنم