بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُالّذینَ کَفَرولَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّاسَمِعُواالذِّکرَویَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ ومَاهُوَ إِلاّذکرٌلِلعَلمین

سال نو مبارک




عزیز دلم سال نو مبارکت باشه

انشالله که سالی پر از شادی و سلامت و برکت و هدایت و خوبی

باشه برات .عزیز دلم از خدا میخوام عمر طولانی و پر برکتی  کنار

همه عزیزانت و اونایی که دوستت دارند داشته باشی ام شاالله .


دندونای جدید و سرما خوردگی

سلام پسر نازنینم

خیلی وقته نتونستم چیزی برات بنویسم ..اخه مدتی بخاطر هشت تا دندون نیش و اسیابی که در اوردی خییییییییلی حالت بد بود عزیز مامان..و من وباباشب ها تا صبح و صبح ها تا شب نوبتی ازت مراقبت میکردیم و همش توی بغلمون بودی ..


الهی فدات بشم خیلی اذیت شدی و اصلا از درد نمیتونستی بخوابی و اگه هم میخوابیدی با ناله و هذیون و خیلی کوتاه بود..تو همین موقع که خیلی هم ضعیف شده بودی و غذا نمیخوردی  مریض  هم شدی ..یه سرما خوردگی بد با اسهال و استفراغ...............


خلاصه که فقط خدا میدونه تو این چند وقته چقدر بهمون سخت گذشت..البته الان خدا رو شکر یکمی بهتر شدی و دندون هات  دراومدن ولی سرما خوردگیت هنوز ادامه داره و من و بابا هم  ازت ویروس سرما خوردگی رو گرفتیم و ما هم اوضاعمون بهتر از تو نیست ولی امیدوارم که زود زود خوب بشی چون دیگه واقعا  نمیتونم تو رو تو این حال ببینم  ..

مخصوصا دیدن صورت بیحالت اتیشم میزنه..خیلییییی هم لاغر شدی الهی من قربونت بشم..از ته دل ارزو میکنم  زود زود خوب بشی ان شاالله نفسم که دیگه نمیتونم ناراحتی تو رو ببینم 

دندون

پیرو چندین شب نخوابیدن طاها و مامان و چندین روز اذیت کردن و بهونه و نق نق و غذا
 نخوردن و  گریه کردن فسقلکمون  متوجه شدیم که کوچولوی مامان  چهارتا دندون آسیاب
 و نیش رو با هم دراورده خدا قوت کوچولوی من اخه چرا با هم عزیز دلم ؟ از  حرف زدنت
 هم بگم  که هزاااااااار ماشالله  هر روز نسبت به روز قبل   پیشرفت میکنی و کلی کلمه
 جدید یاد گرفتی نفسم





اولین زیارت طاها از علی ابن مهزیار اهوازی

عزیز دلم با اینکه یک سال از تولدت میگذره ولی تا به حال قسمت نشده بود ببریمت برای

زیارت علی ابن مهزیار که خدا رو شکر بالاخره  برای اولین رفتی زیارت و اونجا در حالی

که من داشتم قران میخوندم تو هم یه تسبیح پیدا کرده بودی و بلند بلند برا خودت حرف

میزدی فکر کنم داشتی ذکر  میگفتی

چند تا عکس یادگاری هم از اولین زیارتت گرفتم  عزیزم



در پناه خدا باشی و زیارت قبول انشالله

پارک

عزیز دل مامان و بابا

جمعه ی گذشته بردیمت پارک و با اینکه فکر میکردیم خیلی بهت خوش نگذره و

نتونی بخاطر کوچمولو بودنت از وسایل بازی استفاده کنی ولی خدا رو شکر حسااااابی

بهت خوش گذشت و با اکثر وسیله های پارک بازی کردی و مخصوصا عاشق استخر

توپ بزرگی که تو پارک بود شدی. البته اولش یکمی از اینهمه توپ تعجب کرده بودی

ولی اخر دست بزور از توی استخر توپ اومدی بیرون




بعد من و بابا سعید جون گفتیم برا تنوع ببریمت با بقیه وسایل هم بازی کنی که تو نظر دیگه ای داشتی و خودت تصمیم گرفتی که  .....



بعله ..بدون اینکه از ما بخوای ازش پایین اومدی ووووو.....


 

دویدی به سمت استخر توپووووو شیرجههههه ..



و بعدش هم دقیقا وسط اون همه توپ که  گاهی توشون گم میشدی


 

البته ما  از رو نرفتیم و بعد از مدتی دوباره جای تو تصمیم گرفتیم و ایندفعه بردیمت  برای سرسره بازی که خییییییییلی خوشت اومد قربونت برم الهی


 



و بعد از پارک هم رفتیم پیاده روی و اخر سر هم یه عکس یادگاری با شرکتی که بابا توش کار میکنه و قراره انشالله در آینده مدیر عاملش بشی گرفتیم البته تاریخ تولدت هم دقیقا برابرشده با سالروز تاسیس شرکت





تولد یه نی نی کوچولوی ناز

سلام

مامان باز فرصت کرد تا بیاد و یه خبر دیگه رو( با تاخیر البته) بنویسه . 


واونم بدنیا اومدن یه نی نی کوچولو به اسم بارمان ..بعله نی نی عمه سامره هم ششم

دیماه بدنیا اومد و امروز اولین ماهگردشه ..و پسر  گل من هم پسرعمه دار شد

..ایشالا که نی نی بارمان همیشه تنش سالم باشه و زیر سایه پدر مادر مهربونش

۱۲۰ سال زندگی کنه و دوستای خوبی واسه هم باشید عزیز دلم


شیرین زبونی های قند عسلم

مامان  جون خیلی وقته از کارای جدیدت و شیرین کاری هات ننوشتم منو ببخش

تو هم که هزار ماشاالله هر روز  کارای جدید یاد میگیری و الان نمیدونم از کدوم کارت بنویسم 


اول از همه جونم برات بگه که مثل بلبل از صبح تا شب حرف میزنی و اواز میخونی

 

و دیگه کلا چهار دست و پا رفتن رو کنار گذاشتی و تو هر شرایطی فقط میخوای روی دو تا پاهای


کوچولوت راه بری .

قربونت بشم الهی که از وقتی از خواب پا میشی فقط در حال راه رفتن و 

شیرین زبونی هستی کلی کلمه جدید یاد گرفتی و الان دیگه ماما بابا آب نون اردک(که البته میگی کردک ) هاپو

بی بی اوف گل الو  به به  اخ  داغه(که البته میگی داخه ) علی  ببر (البته صدای ببر رو هم در میاری و دهنتو باز میکنی و غرش میکنی ) عمه   عمو   توپ  می می   بده   دست   پا   مو   موز  کتک  گوشت(البته میگی گوگت چون حرف ش رو نمیتونی تلفظ کنی) نیست   رفت    دایی  توپ  شوت ( که میگی توت ولی منظورت شوته) و...


چند وقت پیش یه بلوتوث بامزه از یه دختر بچه دیدم که به قورباغه میگفت غورغابه..... منم بهت میگفتم طاها بگو قوووور باااااغه  ....تو هم بعد از کلی نگاه کردن به دهنم و دقت گفتی غوووووردک  ( بر وزن اردک )  خلاصه کلی باعث خنده یه همه شدی اخه خونه مامان بزرگ بودیم


صدای بعضی از حیوونا رو هم بلدی مثلا وقتی میگیم طاها مرغه میییییییییگه ؟؟ سریع میگی قد قد قد قدقدقد ..وقتی میگیم هاپو مییییییگه ؟؟ تو میگی هاپ  ..و همینطور صدای پیشی و جوجه و ببر و گنجشک  رو هم بلدی


وقتی هم دوتا انگشتمون رو نشونت میدیم و میگیم طاها این چندتاست ؟؟ فوری میخندی و میگی دووتا  دو دو دو   و چند بار تکرار میکنی و میخندی فدااااااااااااات بشم الهی


  والبته وقتی گرسنه  باشی میگی نون بده  نون بده ( گاهی هم میگی نوم که منظورت همون نونه) .. خیلی برام جالبه که تونستی جمله بگی هرچند که خیلی کوتاهه ولی من که مثل همیشه از توانایی هات ذوق  زده میشم


ودیگه تقریبا متوجه حرفای ما میشی مثلا همین دیروز بهت گفتم طاها جون برو تو اشپزخونه جارو رو بیار بده دستم البته سمت اشپزخونه اشاره کردم  وپانتومیم جارو زدن رو هم انجام دادم  تو هم بعد از یخورده نگاه کردن در عین ناباوری من رفتی و جارو دستی رو از تو اشپزخونه اوردی دادی دستم نمیدونی چقدر ذوق زده شده بودم طوری که بغلت کردم و هزار تا بوسیدم و  قربون صدقت رفتم


دیگه رسما انگشت تو دهن کردن رو ترک کردی و حتی دیگه توی خواب هم اگه گرسنه بشی انگشتت رو توی دهنت نمیذاری


ووووو  پسر حرف گوش کنی هستی و اگه بگم به چیزی دست نزن   گوش میدی و رهاش میکنی و میری دنبال بازی البته گاهی هم باید  برات تکرار کنم که این کارو نکن  و خیلی هم باید با قاطعیت بگم وگرنه  گوش نمیدی و اگه ببینی میخندم و مهربونم حرفم رو جدی نمیگیری و با خنده ی وروجکی کارتو ادامه میدی


یه تغییر دیگه هم توی کارات بود و اون این بود که دیگه از روی زمین چیزی رو برنمیداری بخوری و به محض اینکه چیزی روی زمین پیدا کنی بهم نشون میدی و میگی اخه ااااخ  ااااااخ  و میاری میذاریش تو دستم..بخدا همه یه وجودمی نفسمی که اینقدر عاقلی هزااااااار ماشالله


غذا خوردنت خدا رو شکر بد نیست و تقریبا همون غذایی که من و بابا سعید جونت میخوریم بهت میدیم و دیگه غذای ممنونه نداری البته بغیر از شیرینی و شکلات و چیزهایی که حتی من و بابا هم نمیخوریم و ضرر دارن مثل کنسرو ها یا سوسیس و ....

بعد از غذا هم عاشق اینی که برات مسواک بزنم شاید فکر میکنی یه جور بازی یه  چون همیشه با شعر و اوازه و خنده اس ولی خدا رو شکر خیلی خوشت میاد و اجازه میدی من دندونای فاصله دارتو که همیشه بینشون غذا میره پاک کنم.

راستی دندونای نهم و دهمت  هم بالاخره در اومدن دندونای نیش بالا که با هم بیرون زدن و البته الان هم دو تا دندون دیگه  داری که فکر کنم همین روزا سر و کله اشون پیدا میشه ایشالا..فقط امیدوارم زیاد پسر نازنینم رو اذیت نکنن و راحت در بیان البته لثه ات خیلی وحشتناک متورم شده  وگاهی شبا با گریه و ناله از خواب بیدار میشی ولی  دعا میکنم زودی بیان و اذیت نشی قربونت برم همه ی وجودم


 با وجود اینکه اصلا به تلویزیون علاقه ای نشون نمیدی ولی گاهی کنترل رو میگیری دستت و  شبکه ها رو عوض میکنی و تلفن خونه هم که مدام دستته و در حال الو الو گفتنی و اون بیچاره هم آرزو به دلش موند که یه شارژ درست و حسابی بشه


چند روز پیش هم تلفن رو برداشته بودی و به زن عموت زنگ زدی و چند روز قبلش هم به محل کار بابایی زنگ زده بودی و کلی باعث خنده ی بابا و همکاراش شده بودی وروجک مامان


راستی یه کار بامزه ی دیگه هم انجام میدی  که مامان بزرگ یادت داده و اونم بو کردن گل هست که  وقتی این کارو میکنی  واقعا صورت مثل ماهت دیدنی میشه و دیگه نمیتونم نبوسمت  شیرین عسل من

اینجا هم داری همون کارو انجام میدی نفسم




و هنر دیگه ات هم اینه که  شونه ات رو میگیری توی دستت و خودت موهاتو شونه میکنی  البته بیشتر نامرتبشون میکنی  ولی خوب یاد میگیری ایشالا عزیز دلم


وقتی بهت میگیم بخند قهقه یه  الکی میزنی وقتی میگیم گریه کن هم ادای گریه رو در میاری وقتی بهت میگیم طاها بخواب سرتو میذاری روی زمین مثلا لالا کردی و وقتی هم میگیم بوس کن بوسمون میکنی و به به میگی وقتی میگیم طاها کجاست میای جلوی صورتمون و نگاهمون میکنی یعنی اینجام وقتی میگیم  طاها کجاست تا بخورمش  میخندی و با سرعت فرار میکنی و پشت سر بابایی قایم میشی . خلاصه دیگه نمیدونم از کدوم کارات بنویسم که هزاااار ماشالله   تغییراتی که تو این چند وقته داشتی تمومی نداره نفسم



بعد از اسباب کشی

چه غیبت طولانی داشتم !!!!!!!!!!!!!

ببخش دیگه پسر نازم اسباب کشی یه و هزار کار و دردسر.....ولی قول میدم زودی بیام و
 همه  کارای این روزاتو بنویسم  مخصوصا که خیلی رفتارات تغییر کرده  و هزااااار بار
 شیرین تر از قبل شدی قربونت بشم 

عکسای تولد

خدایا شکررررررررت طاها کوچولوی ما یکساله شد

                                                      

پسر کوچولوی نازم منو ببخش که تو این یک ماه اخیر  بخاطر تدارک  تولدت کمتر فرصت

 کردم بهت برسم ... باور کن خیلی برام سخت بود تنهایی هم به 

تو و کارات رسیدگی کنم و هم کارای تولدت رو انجام بدم.ولی دلم میخواد اینو بدونی که

تو شیرین ترین اتفاق زندگیه منو بابا سعید هستی و قشنگترین لحظه ها رو تو این

مدت بهمون هدیه کردی و خدا رو شکر میگیم بخاطر داشتن تو














این زنبور کوچولوها که طاها بهشون اشاره میکنه رو هم با پولک و سوزن ته گرد درست کردم خیلی خوشکل شده بودن


این هم طاها در کنار خاله و دایی

تزیین کارد و چنگال ها که البته زرد پیدا نکردم و مجبور شدم نارنجی بگیرم



این بیسکوییت های شبیه آبنبات رو برای اولین بار بود که درست میکردم اما خیلی خوشمزه شده بودن


همینطور این بیسکوییت های زنبوری رو که خودم خیلی دوسشون داشتم

این هم تزیین ساده ی چاقوی کیک که تو اوج خستگی انجام دادم


اینم نوشابه ها که یادم رفت ازشون عکس بگیرم و بعد از تولد از باقی موندشون عکس گرفتم




این نقاشی ها رو هم پرینت گرفته بودم برا رنگ آمیزی یه بچه های کوچیکتر

و این یکی هم برای بچه های بزرگ تر بود

واین فرفره ها که درست کردنشون خیلی زحمت نداشت ولی بچه ها خیلی خوششون اومده بود

این گل سرها رو  برا دختر کوچولوها درست کرده بودم

و این تاج ها هم برا پسرا بود

اینم  کیک که خیلی شبیه عکسش نبود ولی در کل بد نبود

اینم قندای زنبوری که یک شب تا صبح درست کردنشون طول کشید


و این هم ژله گل با سیب بود که یادم رفته بود ازش عکس بگیرم و فقط حین سرو این عکس رو تونستم از دور بگیرم و زومش کنم ویه دسر زنبوری خیلی ناز دیگه هم داشتم که هیچ عکسی ازش ندارم

واین هم شیشه های عسل که به مهمونام میدادم و متاسفانه از ازش عکس بهتری نگرفتم

این گلای داودی رو هم قبلا درستیده بودم که رنگشون به تزیینات زنبوری میومد منم گذاشتمشون روی میز

و این هم یه نما از پشت لباس طاها که وقتی کاملش کردم کلی بخاطرش ذوق زده شدم

این هم عکس کارت دعوت

اینو هم به در ورودی چسبونده بودم




این هم کیک پوشکی بود که روش سوتک های بچه ها رو گذاشته بودم

اینا هم مهمونای زنبوری تولد طاها کوچولو بودن







توللللللللللللللللللد

امشب تولد پسر کوچولوی ناز من هم به خوبی و خوشی وعاااااااااااااااالی برگزار شد .

خدایا شکرررررررررررررررررررت.

بزودی بعد از رفع خستگی عکساش رو میذارم